فهم پلت فرم ها از رسانه تا جمهوری های جدید در نظم نوین سایبری

به گزارش خط رند ۹۱۲ برای فهم پلت فرم ها باید از چارچوب تحلیل ارتباطی-رسانه ای فراتر رفت و آنها را در قالبی وسیع تر یعنی «حکمرانی پلتفرمی» تحلیل کرد که فهم آنها متفاوت، چندوجهی و بنیادی تر با ابعاد و زوایای بسیار پیچیده فنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است و نگاه حاکمیتی را می طلبد.
به گزارش خط رند ۹۱۲ به نقل از ایسنا، این روزها پلت فرم ها نه تنها در ایران، بلکه در عمده کشورهای جهان به یکی از محورهای تنش زا در تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی معاصر تبدیل گشته اند. عباس قنبری باغستان، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و مشاور پژوهشگاه فضای مجازی نگاهی دارد به سیر ظهور پلت فرم ها به مثابه رسانه و سپس گذار آنها به یک موقعیت جدید در نظم نوین جهانی که به مدد تکنولوژی های جدید (به ویژه هوش مصنوعی) حاصل شده و حدودا تمامی نظام های سیاسی و حاکمیتی در نظم پساوستفالی را به چالش کشده است.
با عنایت به این گذار مهم، پلت فرم ها دیگر نه در قالب تحلیل های علمی تک بُعدی، بلکه به مانند «جمهوری های» جدید در نظم نوین سایبری باید مورد تحلیل قرار گیرند و این مسئله بیشتر از هرچیزی، نگاه حاکمیتی می طلبد.

فناوری های ارتباطی نوین و گذار از سنت تحلیلی محتوا-رسانه-مخاطب
فناوری های ارتباطی همواره با مفهوم «رسانه» عجین بوده است. در حوزه مطالعات ارتباطی، به صورت تاریخی سه گانه رسانه-محتوا-مخاطب محور اصلی نظام های تحلیلی را تشکیل می داده است. در اغلب این نظام های تحلیلی، محتوا «پادشاه» بوده و رسانه نقش شاهزاده را ایفا می کرده است. در تمامی نظام های رسانه ای کلاسیک، محتوا بعنوان «پادشاه»، برپایه مکانیسم های مشخص ارتباطی که نماد آن «دروازه بانی» نامیده می شد، تولید، تنظیم و توزیع می شده است.
در این بین، مخاطب بعنوان ضلع سوم این مثلث، دریافت کننده عموما منفعل محسوب می شده است. به این اعتبار، سه گانه «رسانه»، «محتوا» و «مخاطب» مبنا و ستون های اصلی تمامی مدلهای ارتباطی (از زمان ارسطو تا عصر حاضر) و هم نظریه های مربوط به اثرات رسانه ها از زمان اختراع ماشین چاپ و به دنبال آن ظهور رسانه های کثیرالانتشار در چند قرن اخیر بوده است.
تنها در اواخر قرن بیستم و با اختراع تلویزیون، یک تحول پارادایمی مهم در تحلیل های ارتباطی با تمرکز بر خود مفهوم «رسانه» صورت گرفت و مبحث «رسانه» فی نفسه بیشتر از پیش مورد توجه واقع شد. مارشال مک لوهان، نظریه پرداز کانادایی، سردمدار این تحول پارادایمی مهم به حساب می آید. وی در کتاب «فهم رسانه: امتداد انسان» و طرح این ایده که «رسانه پیام است»، انقلابی در مطالعات ارتباطی و رسانه ایجاد کرد.
از دیدگاه مک لوهان رسانه به خودی خود و نه محتوایی (یا پیامی) که از جانب رسانه مطرح می شود، مسئله اصلی است. وی معتقد بود که به صورت کلی فناوری (در اینجا رسانه) توانمندی های انسان را بسط می دهد، فهم انسان را از جهان پیرامونی متحول می سازد و از این طریق، بعنوان یکی از نتایج آن، به دنیای پیش از خود و تمامی نظام های وابسته به آن آخر می دهد.
برای مثال در حوزه ارتباطات، اختراع چاپ (ظهور روزنامه ها) به عصر «نطق/شفاهی» تمام کرد، حال آنکه متعاقبا اختراع تلویزیون، به عصر چاپ و نوشتار تمام کرد. در منظومه مک لوهانیسم، تلویزیون اوج قدرت رسانه ای بود که در آن دوربین فیلمبردار توانست برش های عینی از جهان واقعی را به داخل خانه ها و به خصوص اتاق های تصمیم گیری سیاستمداران ببرد و بدین سان به مفهوم «دهکده جهانی» عینیت ببخشد.
ازاین رو این سیر تحول و تطور در رسانه های جدید و اثرات آن در همه ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی انسان بود که سبب شد مک لوهان مرکز ثقل توجهات ناظران و تحلیلگران را از «محتوا» به خود «رسانه» تغییر دهد. در مرکز این تحول پارادایمی، این ایده نهفته است که خود رسانه، فهم و درک ما از جهان را تغییر می دهد و این تغییر در فهم منجر به ایجاد دگرگونی های ساختاری، همچون در حوزه سیاست و حکمرانی، در جوامع می شود.

تناقض رسانه ای در کانتکس پلت فرم ها
صرف نظر از جبر تکنولوژی، پلت فرم ها از ابتدا و در امتداد تولد رسانه های نوین، ظهور نسبتا فریبنده و مناقشه انگیزی در جهان داشته اند و از قضا بعضی از مفاهیم و مولفه های دموکراسی مدرن همچون «کثرت گرایی»، «چندصدایی»، «مرکزگریزی» و «مردم سالاری»، «رفع تبعیض های سیستماتیک» هم دستاویز خوبی برای توسعه آنها بوده است.
ادعای «ظهور فریبکارانه» پلت فرم ها چندان اغراق آمیز و غیرواقع بینانه نیست. پلت فرم ها در ابتدا قرار بود صرفاً بعنوان یک «بستر» (به معنای صرف توزیع کننده و نه عامل تولید)، کانالی برای بروز سلائق و علائق مختلف، ظهور گفتمان های متفاوت و ظرفیتی برابر برای تمامی صداها، همچون گروه های حاشیه نشین باشد.
پلت فرم ها درحالی که خصلت «کاربرمحوری» خویش را عَلَم می کردند، به استناد تمثیل تاریخی «بی خبری کتاب فروش از محتوای کتاب های قفسه های فروشگاه» و با استناد به متمم اول قانون اساسی آمریکا، خویش را از هرگونه نقش آفرینی در تولید محتوا مبرا دانستند.
به همین اعتبار، در آمریکا، بعنوان کانون ظهور پلت فرم ها، حتی قانونی متفاوت از قانون ساری و جاری رسانه ها برای فعالیت پلت فرم ها تصویب و اعمال شد. بند ۲۳۰ قانون «رفتار سالم در ارتباطات»مصوب سال ۱۹۹۶ آمریکا، به صورت مشخص پلت فرم ها را از محتوا، جایی که بیشترین مسئولیت متوجه رسانه می شود، مبرا دانسته است. بسیاری از کشورهای دیگر هم به تبع آمریکا و تحت لوای قانون تجارت آزاد و پشتیبانی از آزادی بیان، از ابتدا پلت فرم ها را از مسئولیت محتوایی مبرا دانستند و اجازه ادامه کسب وکار به آنها دادند.

تیغ پلت فرم ها بر «پادشاهی» محتوا و مخاطب
با ظهور اینترنت و شکل گیری شبکه های اجتماعی، سنت «دروازه بانی» در نظام رسانه ای کلاسیک به تاریخ پیوست و جایگزین آن، یعنی پدیده «شهروند-خبرنگار»، به شکلی بسط و توسعه قدرت رسانه های جدید در فرآیند ارتباط محسوب می شد که از قضا مخاطب را در فرآیند تولید محتوا به عرش می رساند. پلت فرم ها هم در ابتدای ظهور مناقشه آمیزشان، همین کارکرد و نقش شهروند-خبرنگار را برای خود دستاویز قراردادند و به خوبی هم آنرا در اذهان نهادینه عمومی کردند.
حضور گسترده کنش گران اجتماعی و مدنی در پلت فرم ها و مشارکت آنها در تولید محتوا، رنگ تکثرگرایی و دموکرات کردن تولید محتوا به فعالیت آنها می بخشید و نمایش جذابی از پادشاهی مخاطبان (کاربران) در آنها به تصویر می کشید.
اما در همین چند سال گذشته و با ظهور تکنولوژی های جدید تر (به خصوص هوش مصنوعی) پلت فرم ها به شکلی قدرت الگوریتمی دست یافته اند که معنا و مفهوم «پادشاهی» محتوا را به صورت کلی به حاشیه راند. این قدرت الگوریتمی مهندسی شده که برساخته ذهنیت صاحبان خود پلت فرم هاست و در چارچوب پروتکل های پیچیده اینترنتی مدام توسعه می یابند، ایده اصلی شکل گیری پلت فرم ها در خصوص «ایجاد زیرساخت اجتماعی مناسب برای کنشگری مردم (کاربران) در قدرت از راه تولید محتوا» را هم به چالش کشید.
عمق این چالش را می توان به صورت دقیق در پاسخ هوشمندانه مارک زاکربرگ در جلسه استماع کنگره آمریکا دید که ژکوندوار بر مرگ محتوا لبخند زد و گفت «هوش مصنوعی چاره کار است». در واقع منطق الگوریتمی مبتنی بر هوش مصنوعی پلت فرم ها، مکانیسم آرمانی «شهروند-خبرنگار»، که یک زمانی مبنای شکل گیری آنها بود، را هم خیلی سریع به محاق بُرد و آخرین میخ را بر تابوت «عینیت و تکثرگرایی در تولید محتوا» زد.
پژوهش پل دوغی در سال ۲۰۱۶ در چارچوب دو گزاره خبری، دورنمای نسبتا وحشتناکی از این چالش بدست می دهد: یک اینکه به مدد هوش مصنوعی، بیشتر از ۴۳ درصد محتوا در پلت فرم ها به صورت خودکار تولید می شوند و دو اینکه ۸۵ سنت از هر دلاری که آنلاین مبادله می شود، به جیب فیسبوک و گوگل (به عنوان دو پلت فرم پیشرو) می رود.
فراتر از تحقیق پل دوغی، گروهی متشکل از ۶۰ نویسنده، محقق و فعال در حوزه سایبری در کتاب «حقیقت درباره ۵۰ اسطوره اینترنتی»، در چارچوب یادداشت هایی، تصویر روشنی از «واقعیت در پَسِ تصورهای غلط رایج» از نقش، عملکرد و اثرات پلت فرم ها در پنج حوزه «حقوق و قوانین»، «امنیت و ایمنی»، «انحصار و ادغام»، «زیرساخت و نوآوری» و «داده و آشفتگی در آن » به دست می دهند.
این کتاب به زبان ساده پاسخ های بسیار روشنگرانه، شفاف و در عین حال تعجب آور به سئوالاتی از قبیل اینکه چه کسانی پلت فرم ها و فناوری های وابسته به آنرا توسعه داده اند؟ «فیلترینگ حبابی»، « اثرات استرایسند»، « دارک وب»، «آستروتورفینگ و شهرت جعلی» چیست؟، جهت گیری الگوریتم ها و فناوری هایی همچون بلاک چین، نظیر به نظیر، آخر به پایان به چه نحو است؟ چه اتفاقات و جریاناتی از زمان ورود کاربر به پلت فرم ها تا هنگام خروج از آن در ارتباط با وی به وقوع می پیوندد؟ رابطه تولیدکننده محتوا با پلت فرم چیست؟ چه پیامدها و صدمه هایی متوجه کاربران است؟ و دهها سوال دیگر می دهند که بعضی از آنها واقعیت های تلخی را برملا می سازند.
همچون این واقعیت ها می توان به اینکه «یک اقلیت ۱۰ درصدی از کاربران فعال در آمریکا، ۸۰ درصد محتوای توئیتر را تولید می کنند»، «در اثر فیلترینگ حبابی، هیچ نتیجه استانداردی برای جست وجو در پلت فرم ها وجود ندارد»، «هرکسی می تواند از راه آستروتورفینگ نمایش جذابی از بسیج عمومی و حمایت مردمی از خود عرضه دهد» اشاره نمود. تمامی این قضایا به وضوح نشان داده است که در کانتکس پلت فرم ها، محتوا، آن هم محتوایی که به صورت خودکار تولید می شود، عملا کارکرد کلیشه ای یافته و فراهم ساختن محتوای مورد دلخواه شخصی هر کاربری توسط هوش مصنوعی، مخاطب را تا حدّ یک «مصرف کننده» محض تقلیل داده است.
واقعیت این است که جهان امروزی با ظهور پلت فرم ها، اساسا با پدیده رسانه ای متفاوتی مواجه می باشد که به اعتبار ماهیت، کارکرد و اثراتی که در سطح وسیع در تمامی ابعاد و زوایای جوامع امروزی می گذارند، شباهتی با معنای سابق از رسانه، حتی در خوانش مک لوهانی، ندارد. این پدیده جدید رسانه ای از کارکرد رسانه به اعتبار «محتوا» و یا حتی «رسانه به ماهو رسانه» هم گذار کرده و در چارچوب یک «ابرچالش» جدید برای تمامی کشورها، ملت ها و به صورت کلی تمامی نظام های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ظهور کرده است.
به این اعتبار باید گفت برای فهم پلت فرم ها باید از چارچوب تحلیل ارتباطی-رسانه ای فراتر رفت و آنها را در قالبی وسیع تر یعنی «حکمرانی پلتفرمی» تحلیل کرد. ضمن آنکه فهم حکمرانی پلت فرم مستلزم درکی متفاوت، چندوجهی و بنیادی تر با ابعاد و زوایای بسیار پیچیده فنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است که به خصوص نگاه حاکمیتی را می طلبد.

جمهوری های جدید سایبری و مختصات آن
دنیا یک مرتبه در قرن هفدهم شاهد فروپاشی نظام بازمانده از دوران امپراطوری های باستانی (چین، ایران، عثمانی و روم) و شکل گیری نظم نوین جهانی برپایه پیمان تاریخی وستفالی و زایش دولت های فعلی جهان در چارچوب قلمروهای جغرافیایی با مرزها و منابع مشخص بوده است. پیمان وستفالی (۱۶۴۸) در واقع سنگ بنای شکل گیری دولت های ملی و مبنای شکل گیری جامعه (سازمان) ملل در شکل، قالب و الگوی فعلی آن است.
در آستانه قرن بیستم با ظهور عرصه سایبری بعنوان عرصه پنجم، جهان یک مرتبه دیگر شاهد شکل گیری نظم نوینی است که این دفعه از جانب پلت فرم ها در حال شکل گیری است. برخلاف نظم پساوستفالی که ساختار حکمرانی نظام های سیاسی به صورت سلسله مراتبی و برپایه اصل تفکیک سه قوه (قانون گذار-دولت-قضایی) شکل گرفت؛ در نظم نوین سایبری، پلت فرم ها به صورت افقی-شبکه ای و برپایه اصل وابستگی متقابل چهار لایه زیرساخت، منطقی، اطلاعات و مردم شکل گرفته و در آن استراتژیست های سایبری جایگزین ژنرال های پنج ستاره و دیپلمات های دیوان سالار شده است.
در نظم پساوستفالی، دولت های ملی انحصار بازیگری داخلی و بین المللی را در زمین، دریا، هوا و فضا در دست داشتند؛ اما در نظم نوین سایبری پلت فرم ها نه تنها انحصار بازیگری در عرصه پنجم را از آن خود کرده اند بلکه دایره و میدان بازیگری دولت های ملی در عرصه های سابق (زمین، دریا، هوا و فضا) را هم به شدت تنگ کرده اند. در نظم پساوستفالی، دولت های ملی از راه پیمان های سیاسی، ائتلاف های قدرت تشکیل می دادند به نحوی که هیچ کشوری خارج از الزامات آن یارای ادامه حیات نداشت؛ اما در نظم نوین سایبری، پلت فرم ها از راه ادغام و انحصار، ائتلاف های جدید سایبری می سازند که حتی تنها (و شاید آخرین) ابرقدرت بازمانده از نظم پساوستفالی را در تنگنا قرار داده است.
برخلاف نظم پساوستفالی که متکی بر اقتصاد صنعتی، بازار و پول بود؛ نظم نوین پلتفرمی بر اقتصاد «داده» استوار است و در آن «ذخایر اطلاعاتی» جایگزین منابع زیرزمینی، نفت، گاز و صنعت و… شده است. در نظم پساوستفالی، عمده تبادلات مالی اقتصادی از راه مرزهای جغرافیایی و تحت کنترل مکانیسم های مرکزگرا (مانند گمرک و بانک) اتفاق می افتاد؛ اما در نظم نوین سایبری این مبادلات (رمزارز) عموما در قلمروهای سایبری اتفاق می افتد که فاقد زمان مندی و مکانمندی است و کنترلی هم بر آن وجود ندارد.
در نظم پساوستفالی، جنگ، حمله نظامی و اشغال نظامی سرزمینی مکانیسم های قهرآمیز و تحریم و محاصره اقتصادی ابزارهای غیرقهری برای مهار دشمنان بود؛ اما در نظم جدید سایبری، حملات سایبری به زیرساخت ها، جاسوسی سایبری و اشغال قلمروهای سایبری مکانیسم های قهری و حذف اپلیکیشن ها، بایکوت کسب وکارهای آنلاین، تولید محتوای خودکار و انحراف افکار عمومی مکانیسم های غیرقهری برای مهار دشمنان است.
پلت فرم ها به معنای واقعی کلمه معنا و مضمون «دنیای آینده» در بیانیه استقلال فضای سایبری (سال ۱۹۹۶) را ترسیم کرده و به آن عینیت داده اند؛ جایی که جان پری بارلو به هنگام قرائت آن اعلام نمود «ای دولت‏ های جهان صنعت! ای غول‏ های فرسوده گوشتالود و فولادین، من از فضای سایبری می‏ آیم، خانه جدید ذهن. ما، به نمایندگی از دنیای آینده، از شما استقبال نمی ‏کنیم. شما در اینجا حاکمیتی ندارید».
در این «دنیای آینده» که بعد از دو دهه شاهد ظهور آن هستیم، پلت فرم ها به آرامی از راه توسعه قلمروهای انحصاری سایبری و اختصاص منابع آن به خود، درحال قدرت گیری و ایجاد ائتلاف ها و پیمان نامه های جدید ملی و بین المللی هستند. در عرصه داخلی، جمهوری های جدید سایبری (مانند گوگل، فیسبوک، اپل) ساختار سیاسی، نظام فکری و فرهنگ پِلَتوَندی خاص خویش را دارند.
پِلَتوَندهای (شهروندان) این جمهوری ها در دورن هیج مرزبندی کلاسیک، شامل جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یا حتی قومی، نژادی و مذهبی، قرار نمی گیرند. رفتار، ذهنیت و الگوی شناختی پِلَتوَندهای جمهوری فیسبوک از رفتار و ذهنیت و الگوی شناختی اتباع جمهوری توئیتر متفاوت می باشد. در این جمهوری ها پِلَتوَند به شرط مصرف، برتخت پادشاهی سکنی گزیده و از راه مکانیسم های شخصی سازی شده، بهترین و موردعلاقه ترین محتواها در چارچوب منوهای رنگین در اختیار وی قرار می گیرد.
در عرصه بین المللی هم آنها به صورت نامرئی خطوط نظم نوین جهانی و اصول حاکم بر روابط بین الملل در سطوح منطقه ای و بین المللی دهه های آتی را ترسیم می کنند. روسای جمهور این کشورهای جدید (جف بزوس، بیل گیتس، مارک زاکربرگ) مدت ها است نغمه شکل جدیدی از حکمرانی، حکمرانی پلتفرمی، سر داده اند که در آن مولفه های کلاسیک قدرت همچون سازمان ها و نهادهای عریض و طویل، بروکراسی پیچیده، سازوکارهای نظامی و امنیتی و حتی دموکراسی رایج به طنز بیشتر شباهت دارد.
حاکمیت های سیاسی کلاسیک هم به صورت روزافزونی، استقلال این جمهوری های قدرتمند را به رسمیت شناخته است؛ رئیس جمهوری آمریکا بیشتر از هر مقام دیگری با روسای جمهوری فیسبوک، گوگل، مایکروسافت و اپل گلف بازی و با آنها قهوه سرو می کند، رئیس جمهوری چین بالاجبار در مسافرت به آمریکا، همزمان با حضور در کاخ سفید، در منزل رئیس جمهوری مایکروسافت هم حضور می یابد و کشورهایی همچون دانمارک سفیر فوق العاده برای جمهوری گوگل تعیین می کند. بنابراین این واقعیتی است که درست همانند امپراطوری های کلاسیک در جهان واقعی، پلت فرم ها در عرصه سایبری، از راه اکوسیستم های فناورانه ائتلاف های قدرتمندی تشکیل داده اند که هر نهیب آنها، لرزه بر اندام حاکمیت ها و ساختارهای سیاسی کلاسیک در جهان می اندازد.

چالش پلت فرم ها و دلالت های آن در نظم نوین سایبری
چالش پلت فرم ها حدودا در تمامی نظام ها و ساختار سیاسی و حکمرانی مناقشه برانگیراست. به خصوص بعد از انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا، چالش های زیادی بر سر آینده پلت فرم ها و اینکه آنها دقیقا چگونه می خواهند پایه های نظام «دنیای آینده» موعود را ترسیم کنند، بوجود آمده است. برای فهم عمیق این چالش، تمثیل شرود براون، سناتور آمریکایی بسیار راهگشاست که گفت «دنیا همانند یک خانه است و این پلت فرم ها همچون کودکان لجوج و احمق بارها همه آنرا به آتش زده اند».
طنز ماجرا اینجاست دولتی که مهد ظهور و گسترش پلت فرم ها بوده، خود حالا بزرگترین چالش را با پلت فرم ها دارد. فقط در آمریکا، در کمتر از چهار ماه، دو فرمان اجرایی ریاست جمهوری مستقیما ناظر و در ارتباط با چالش فعالیت پلت فرم ها صادر گردیده است. (فرمان اجرایی ماه می در ارتباط با اصلاح بند ۲۳۰ قانون «رفتار سـالم در ارتباطات» و فرمان اجرایی ماه آگوست در ارتباط با منع فعالیت تیک تاک در آمریکا).
طی چند سال قبل ده ها جلسه استماع در سنای آمریکا با حضور مدیران پلت فرم ها برگزار شده که آخرین آن ۲۹ ژوئیه ۲۰۲۰ بود و رسانه های آمریکایی از آن بعنوان «به سیخ کشیدن پلت فرم ها از جانب کنگره» یاد کردند. ده ها دادستان درآمریکا تحقیقات گسترده ای ضد پلت فرم ها (فقط ۴۵ پرونده ضد فیسبوک و ۴۸ پرونده ضد گوگل تا ماه گذشته میلادی) تشکیل داده اند که همگی نشان دهنده چالش عظیم دولت آمریکا با پلت فرم های خودساخته است.
اگر ساده لوحانه چالش فیسبوک، توئیتر و گوگل با دولت آمریکا را جنگ زرگری درون خانوادگی سرمایه داری بنامیم، چالش تیک تاک، وی چت و هواوی برای حکام واشنگتن، چنگ و دندان واقعی پلت فرم ها، البته از نوع چینی آن، برای قوی ترین دولت سرمایه داری است. حساب سایر ساختارهای سیاسی و حکمرانی در اقصی نقاط جهان که جای خود دارد.
جهان شاهد گذار پارادیمی مهمی از نظام پساوستفالی به نظم نوین سایبری در عرصه های ملی و منطقه ای و بین المللی است که در آن پلت فرم ها نقش بازیگران اصلی را ایفا می کنند. مدت ها است که نشانه های این گذار مهم آشکار شده و شواهد آنرا می توان در رنگ باختن عمده نزاع های سیاسی کلاسیک بین المللی بر سر منابع زیرزمینی، مرزهای جغرافیایی و ظهور آن در شکل و قالب نوین سایبری و پلتفرمی دید که اوج آنرا امروزه در نزاع آمریکا با چین برسر تیک تاک، وی چت و هواوی شاهد می باشیم.
یا خیلی از استراتژی های پاسخ نظامی-امنیتی کلاسیک که جای خویش را به مناقشه و نبرد پلتفرمی داده و مصداق آن پاسخ سایبری هند به چین در مناقشه مرزی اخیر از راه حذف صدها اپلیکیشن چینی از بازار آنلاین این کشور است. با این وجود، برخلاف گذارهای تاریخی گذشته، سویه مثبت این گذار پاردایمی به نظم سایبری این است که این گذار بیشتر جهشی و تکنیکال است و لازمه اصلی آن فهم حاکمیتی از مفهوم پلتفرمی و الزامات بازیگری آن در نظم نوین سایبری است.
براین اساس می توان گفت حکومت های ملی یک مرتبه دیگر در یک بزنگاه تاریخی تصمیم گیری سخت برای تعیین نقش و جایگاه خود در «دنیای آینده» موعود قرار گرفته اند. آنها یا باید ذیل چتر یکی از جمهوری های قدرتمند سایبری (گوگل، اپل، مایکروسافت، هواوی) موجود قرارگرفته و در قالب نقشه ائتلاف آنها بازیگری کنند، یا باید با فهم و ادراک درست الزامات بازیگری در نظم نوین جهانی، خود جمهوری های کوچک پلتفرمی مستقل تشکیل داده و آرام آرام از راه ظرفیت سازی و اعتمادسازی سایبری رشد کنند و در نهایت با تشکیل ائتلاف های سایبری منطقه ای و بین المللی، جایگاهی برای بازیگری خود در «دنیای آینده» که حالا فرار رسیده است، بیابند. درحالی که آثار و نتایج هریک از دو انتخاب فوق روشن و مبرهن است، به نظر نمی رسد حاکمیت ها و نظام های سیاسی کلاسیک فرصت زیادی برای اندیشیدن در انتخاب یکی از آنها داشته باشند.

منبع: